Sunday, April 29, 2012

وزیر سابق راه ایران در دادگاه فساد مالی متهم شد


همزمان با متهم شدن وزیر سابق راه در پرونده فساد بزرگ مالی در ایران، محمود احمدی‌نژاد رئیس جمهور این کشور گفته است: «بانکی که این تخلف در آن به وقوع پیوسته بود، هم اکنون در جریان پرونده قرار ندارد و رئیس خاطی این بانک نیز طلبکارانه علیه ما موضع می‌گیرد»
به گزارش بامداد خبر، به نقل از بی‌بی سی فارسی، احمدی‌نژاد امروز یکشنبه ۱۰ اردیبهشت در همایش سلامت اداری در تهران گفت که «آن مقامی که صحبت از تحت پیگرد قرار گرفتن ده‌ها مدیر دولتی می‌کند، دوست خود را در قوه دیگر نادیده می‌گیرد.»
بحث‌ها بر سر پرونده فساد مالی از تابستان سال گذشته و در پی افشای محمد جهرمی، رئیس سابق بانک صادرات باز شد. در این پرونده بسیاری از مسئولین و مدیران سابق به دادگاه کشیده شده‌اند که یکی از متهمان حمید بهبهانی، وزیر سابق راه دولت احمدی نژاد است.
بر اساس این پرونده بیش از ۳ هزار میلیارد تومان – معادل ۳ میلیارد دلار- پول از بانک‌های ایرانی اختلاص شده است. این پرونده فساد مالی بزرگ‌ترین پرونده مالی تاریخ ایران است.

Monday, April 23, 2012


مجيد محمدی

خلائق را از براندازی ولایت فقیه می ترسانند، مجید محمدی

مبلغان بی عملی در برابر اراذل و اوباش حاکم به نمونه‌هایی از هرج و مرج و نقض حقوق بشر پس از سقوط دیکتاتور لیبی یا دیکتاتور عراق اشاره می کنند تا معترضان را از قیام علیه خامنه‌ای و کمک گیری از دول غربی برای ساقط کردن آن مایوس سازند. همچنین معترضان را از تجزیه‌کشور می ترسانند تا حکومت موجود را بر هر شرایط دیگری ترجیح دهند ... اراذل و اوباش حاکم برای تغییر چهره، خود را ضد امپریالیست و ضد صهیونیست معرفی می کنند و با جنبش جهانی چپ فالوده می خورند.

Tuesday, April 17, 2012

بیانیه‌ی تحلیلی گروه دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال درباره‌ وضعیت سیاسی کشور

گروه دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال دانشگاه‌های ایران، در پایان نخستین ماه از سال نوی ایرانی، با انتشار بیانیه‌ای، ضمن تحلیل وضعیت سیاسی کشور، بر لزوم «تشکیل جبهه‌ای از گروه‌ها و شخصیت‌های دموکراسی‌خواه برای صیانت از منافع ملت ایران در مقابل استبداد داخلی» تاکید کرده است.
به گزارش بامدادخبر، این گروه سیاسی-دانشجویی در بیانیه‌ی خود، «شبکه سازی‌های سیاسی-اجتماعی»، «جلب حمایت‌های موثر جامعه‌ی جهانی برای توقف نقض حقوق ملت ایران از سوی حکومت»، «یادآوری خطرات جبران ناپذیر جنگ بر جریان دموکراسی‌خواهی در ایران به قدرت‌های بزرگ جهان» و «دفاع از حق شهروندی مدرن برای تمام ایرانیان از هر قوم، نژاد، مذهب، مسلک و جنسیت» را از کارکردهای چنین جبهه‌ای از دموکراسی‌خواهان دانسته است.
جبهه‌ای که به نوشته‌ی این بیانیه، ضمن داشتن «نگاهی رادیکال به مقوله‌ی تغییر»، «اعتراضات مسالمت‌آمیز» را به نتیجه‌ای ملموس و مورد خواست اکثریت اپوزیسیون یعنی «انتخابات آزاد» برساند.
متن کامل این بیانیه‌ی تحلیلی را در ادامه بخوانید:
سال ۱۳۹۱ را در حالی آغاز کرده‌ایم که کشورمان با شرایط نگران کننده‌ی کم سابقه‌ای رو به روست. بی‌توجهی به مطالبات دموکراتیک و سرکوب اعتراضات مسالمت آمیز مردم، ناکارآمدی مدیریت اقتصادی کشور و فساد افسارگسیخته‌ی حکومتیان، گذران زندگی را برای مردم بسیار دشوار نموده است و سیاست‌های بین المللی تنش زای جمهوری اسلامی نیز، از سوی دیگر، انزوای روزافزون کشور را در جامعه جهانی به همراه داشته است.
در چنین شرایطی تشکیل و تقویت صدایی قدرتمند از نیروهای دموکرات ایرانی برای دفاع از حقوق ملت و صیانت از منافع ملی کشور بیش از هر زمان دیگری ضروری می‌نماید. در همین راستا کمیته‌ی سیاسی دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال ایران نکاتی را به اجمال بر می‌شمارد:
یک) جنبش اعتراضی سال ۸۸ موسوم به «جنبش سبز» در اعتراض به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری و با شعار اصلی «رای من کجاست» به خیابان آمد. هر چند سلایق سیاسی مختلف و شعار‌های فرعی متعدد و‌گاه متناقض از درون این جنبش به گوش می‌رسید اما بی‌شک اصلیترین مطالبه این جنبش «ابطال نتایج انتخابات» و «برگزاری مجدد آن» بود؛ به نحوی که با تحقق این امر ادامه اعتراضات منتفی می‌نمود.
اما مساله در این خلاصه نشد و با بی‌توجهی سران حکومت، شعارهای مردم و بیانیه‌های رهبران نمادین جنبش سبز نیز از خواست ابطال انتخابات فرا‌تر رفت و به نقد و نفی دیکتاتوری حاکم بر کشور کشیده شد و بدین سان، با دگردیسی و تحول خواست‌های سیاسی معترضین رو به رو شدیم. البته در این میان شاهد گسترش سرکوب‌ها نیز بودیم که به موازات گسترش کیفی و کمی اعتراضات، افزایش می‌یافت. اما امروز بعد از گذشت بیش از دو سال، این جنبش توان خود را برای حضور در خیابان -به عنوان مهم‌ترین و موثر‌ترین راه پی‌گیری مطالبات در شرایط کنونی- از دست داده است.
در واقع، حکومت توانسته است با استفاده از سرکوب گسترده، ایجاد رعب و وحشت در میان فعالان جنبش و نمایش مشت آهنین، معترضین را سرکوب و صدایشان را خاموش کند.
بدیهی ست عدم پاسخگویی به خواسته‌های دموکراتیک در جنبش سبز و سرکوب آن‌ها به افزایش نارضایتی‌ها و انباشت مطالبات منجر شده است. در واقع، ناامیدی از ثمربخش بودن مجاری دموکراتیک برای فعالیت‌های سیاسی–مدنی در کنار فشارهای روز افزون اقتصادی، خواسته‌ها را رادیکال‌تر کرده و همچنین اعتماد میان دولت و ملت به عنوان اصلیترین سرمایه یک حکومت را نیز به شدت کاهش داده است؛ چنانچه مردم تمایلی برای همکاری با دولت برای عبور از بحران‌ها ندارند. از این رو بروز خیزش‌ها و جنبش‌های دیگری با خاستگاه‌های اجتماعی، سیاسی متفاوت نسبت به آنچه بعد از انتخابات رخ داد و نیز طرح مطالباتی متفاوت نسبت به آن بسیار محتمل می‌نماید.
چنین است که به نظر می‌رسد می‌توان خواست‌های رادیکال جنبش سبز را، در در این برهه از زمان، در قالب اتحاد نیروهای اپوزیسیون و نیز سازماندهی نیروهای سیاسی- اجتماعی و حضور دگربار آن‌ها در خیابان به پیش برد.
دو) حکومت ایران در دوسال اخیر نشان داده است که تصمیمی برای ایجاد فضای باز سیاسی-اجتماعی ندارد و همچنان پروژه حذف گروه‌های سیاسی غیر همسو و ایجاد رعب و وحشت در جامعه و نظامی کردن سیاست، اقتصاد و فرهنگ را پیش می‌برد. به نظر می‌رسد بعد از گذشت نزدیک به دو سال از تغییر آرایش نیروهای سیاسی در ایران، به واسطه شکل‌گیری جنبش سبز، اکنون آرایش جدیدی در میان نیروهای منتقد حکومت در حال شکل گرفتن است. مهم‌ترین نقطه‌ی عطف در این تغییر و تحول شرکت برخی از چهره‌های سر‌شناس منتقد حکومت در اولین انتخابات پس از انتخابات مناقشه انگیز سال ۸۸ می‌باشد که نمایانگر جریانی شد که، به نظر، از بالارفتن سطح مطالبات معترضین نگران است، مهم‌ترین دغدغه‌اش بازگرداندن شرایط کشور به قبل از انتخابات سال ۸۸ است، و تعریف تقلیل گرایانه از اصلاحات در نظام فعلی دارد.
البته در نگاهی دیگرگونه می‌توان از این شفاف سازی‌ها استقبال کرد تا مرزهای اعتراض و انتقاد نیروهای معترض روشن‌تر گردد. اینکه سیدمحمد خاتمی با شرکت در شبه انتخابات مجلس شورای اسلامی نهم، با مواضع میرحسین موسوی و مهدی کروبی مرزبندی می‌کند و -در نگاهی کلان‌تر- مدلی دیگر از فعالیت اعتراضی به وضع موجود را عرضه می‌دارد، فارغ از اینکه چه اندازه با واقعیت هم‌خوان و قرین به موفقیت است، می‌تواند به دیگر نیروهای اپوزیسیون فضایی شفاف‌تر برای تحلیل‌هایی واقعی‌تر از درجه‌ی تغییر طلبی برخی از افراد شاخص و گروه‌ها ارائه بدهد. در مثال شرکت سیدمحمد خاتمی در شبه انتخابات مجلس شورا و حمایت برخی چهره‌ها از این تصمیم، نیز، او این پیام را به گوش اپوزیسیون داخل و خارج رساند که مواضعی متفاوت از نیروهای برجسته‌ی جنبش سبز دارد که در‌‌‌ همان مدل اصلاحات درون نظام و با قبول چارچوب‌های اصلی نظام جمهوری اسلامی خلاصه می‌شود.
ما هم‌چنان که از این شفاف‌سازی‌ها استقبال می‌کنیم، این را نیز پنهان نمی‌داریم که تجربه‌ی هشت ساله‌ی دولت اصلاحات در سیستم جمهوری اسلامی نشان داده است که نه تنها این مدل از فعالیت‌های اصلاحی -با توجه با ساختار حقوقی و حقیقی نظام- امتناع منطقی دارد، بلکه نمی‌تواند یکی از مهم‌ترین خواسته‌ها و شاید مهم‌ترین خواسته‌ی نیروهای اپوزیسیون مبنی بر برگزاری انتخابات آزاد با شرکت تمام نیروهای معترض و منتقد داخل و خارج از کشور را محقق کند. پس بر نیروهای اپوزیسیون است که با چنین‌شناختی، میزان اشتراکات و افتراقات خود با این گونه از سیاست‌ورزی‌ها را بسنجند و تصمیماتی بایسته بگیرند.
سه) به عقیده‌ی ما تشکیل جبهه‌ای از گروه‌ها و شخصیت‌های دموکراسی‌خواه برای صیانت از منافع ملت ایران در مقابل استبداد داخلی ضروری می‌نماید. جبهه‌ای متشکل از دموکراسی خواهان ایرانی به گونه‌ای که بتواند نماینده پر توانی برای بخش بزرگی از مردم ایران و مطالبات دموکراتیک آن‌ها باشد می‌تواند در شرایط فعلی کارکردهای مهم و حیاتی داشته باشند.
۱- در جهت افزایش توان سیاسی، بسیج و سازماندهی بدنه‌ی نیروهای دموکراسی خواه در داخل کشور- نقشی موثر ایفا کند. این نکته‌ی بسیار مهم، متاسفانه، اغلب در گرماگرم مباحث اپوزیسیون فراموش می‌شود. در حالی که نباید فراموش کرد که این خیابان است که در ‌‌‌نهایت می‌تواند استبداد را به زانو در آورد. شبکه سازی‌های سیاسی-اجتماعی، موردی است که گروه‌های مختلف اپوزیسیون نباید آن را دست کم بگیرند. البته این مهم را در سنجش با متغیر مهمی به نام سرکوب باید در نظر گرفت و اندازه گیری کرد ولی از اصل و اهمیت آن نباید غافل شد.
۲- با صدایی رسا نقض حقوق ملت ایران را به گوش جهانیان برساند و حمایت‌های موثر جامعه جهانی را برای توقف آن برانگیزد. در واقع اپوزیسیون باید به جامعه‌ی جهانی گوشزد کند که میان خواست‌های ملت و دولت ایران تعارض‌های جدی وجود داشته و به دلیل ساختارهای حقوقی و حقیقی غیردموکراتیک موجود دولت فعلی نمی‌تواند نماینده‌ی تمام مردم ایران قلمداد شود. بر این اساس جامعه‌ی جهانی نیز باید در برخورد با جمهوری اسلامی، این تفکیک را رعایت کند و در جهت دفاع از حقوق مردم ایران گام بر دارد.
۳- به شکلی نافذ و اثربخش خطرات جبران ناپذیر جنگ بر جریان دموکراسی‌خواهی در ایران و تشدید سرکوب شهروندان به واسطه‌ی آن را، به جامعه جهانی یادآوری کند و آن‌ها را متوجه مسوولیت خویش در این باره نماید. در واقع، اپوزیسیون آگاه ایرانی باید این نکته را به گوش قدرت‌های بزرگ برساند که جنگ با جمهوری اسلامی، علاوه بر تحمیل خسارت‌های جانی و مالی فراوان بر مردم ایران و ایجاد بحران سازی منطقه‌ای از سوی این حکومت، می‌تواند دست آن را نیز برای برخورد سبعانه با نیروهای دموکراسی خواه داخل کشور -به بهانه‌ی جنگ- باز بگذارد و این نکته‌ای نیست که به هیچ عنوان مطلوب قلمداد شود.
۴- از حق شهروندی مدرن برای تمام ایرانیان از هر قوم و‌‌ نژاد و مذهب و مسلک و جنسیتی دفاع کند، آرزوی ایران برای همه ایرانیان را به شکلی صحیح پی‌گیری کند، و موجبات حفظ وحدت، یکپارچگی و تمامیت ارضی کشور را در ایران دموکراتیک فردا فراهم آورد. بارز است که اگر تمام ایرانیان، از هر قوم و دین و زبان و مسلکی، حس کنند که صدای‌شان در میان مخالفان جمهوری اسلامی پژواک می‌یابد و فراموش شده نیستند، بهتر و بیشتر می‌توان در جهت تقویت هویت ملی گام برداشت که خود سازنده و قوام بخش همبستگی ملی است.
به عقیده ما تحقق دموکراسی در هر جامعه‌ای با خواست و تلاش مردم آن کشور و از طرق مسالمت‌آمیز، محتمل‌تر و کم هزینه‌تر خواهد بود. یک جبهه‌ی متشکل از دموکراسی خواهان ایرانی با نگاهی رادیکال به مقوله‌ی تغییر به گونه‌ای که بتواند حقوق مدرن ملت ایران را تامین کند می‌توانند در جهت هدایت و مدیریت جنبش‌های مردمی به شکلی کارآمد تلاش نموده و تا حد امکان از در غلتیدن آن‌ها به ورطه‌ی شورش‌های کور، جلوگیری و پتانسیل‌های موجود را در راستای تحقق دموکراسی به کار بندد.
دموکراسی‌خواهان ایرانی باید در جهت تعیین اهداف در دسترس و ترسیم چشم‌اندازی واقع بینانه از آینده توافق کنند و به بیانی روشن، راهبردهایی مشخص -که بتواند در بین نیروهای دموکراسی خواه اجماع حداکثری ایجاد کنند- را برای برون رفت از شرایط کنونی تعریف نمایند. بدیهی است این راهبرد‌ها باید در شور و مشورت گروه‌های مختلف اپوزیسیون حاصل شود. راهبردهایی که بتواند اعتراضات را به نتیجه‌ای ملموس و مورد خواست اکثریت اپوزیسیون -یعنی انتخابات آزاد- برساند. به عقیده‌ی ما «حاکمیت صندوق‌های رای در یک انتخابات آزاد»، اساسی‌ترین و موثر‌ترین جایگرینی است که نیروهای مخالف و منتقد شرایط کنونی باید برای تحقق آن تلاش نمایند و این را می‌توان آلترناتیوی دانست که رضایت حداکثری تمام منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی را فراهم می‌آورد.



دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال دانشگاه‌های ایران
فروردین ۱۳۹۱ خورشیدی

Monday, April 16, 2012

در این پلاکارد فعالین سیاسی به خامنه ای یاد آوری میکنند که حقوق بشر پیش از حقوق هسته ای می آید.


Sunday, April 15, 2012

در این پلاکاراد هم وطنان ایرانی از گروه پنج به علاوه یک می خواهند که بر حقوق بشر در ایران نیز تمرکز کند! آفرین بر هم وطنانی که در زیر بارش باران با عمل خود از حقوق بشر دفاع می کنند!


Saturday, April 14, 2012

در این آگهی خانم کرامتی به همراه چند کودک ایرانی و افغانی بیانیه ای را در دفاع از حقوق کودکان بیان کردند. خانم کرامتی پیش از این، به همراه تعدادی از سفرای حسن نیت یونیسف عرب زبان،این آگهی را به زبان عربی اجرا و ضبط کرده
بودند.
نیماد بین الملل این آگهی را به کارگردانی نیما بانکی به عنوان هدیه ای به یونیسف و کودکان تقدیم کرده است.


Tuesday, April 10, 2012

Peaceful Demonstration in Israel against the massacre in Syria



Monday, April 9, 2012

Iran’s limited escape options


Karim Sadjadpour is a senior associate at the Carnegie Endowment for International Peace.
Ayatollah Ali Khamenei has never been a gambling man. Since becoming “supreme leader” of Iran in 1989, he’s sought to preserve the status quo by eschewing transformative decisions. But as unprecedented political and economic pressures — including sanctions against Iran’s central bank and the European Union oil embargo — increasingly push his back against the wall, Khamenei seemingly has two paths to deliverance: a nuclear compromise or a nuclear weapon. Each could be perilous for him; both would be transformative for Iran.
Khamenei’s aversion to compromise is well-established. He has long said that Washington’s underlying goal in Tehran is not behavior change but regime change. “If you supplicate, withdraw and show flexibility, arrogant powers will make their threat more serious,” he has said. Just as perestroika hastened the demise of the Soviet Union, Khamenei believes that compromising on revolutionary ideals could destabilize the foundations of the Islamic Republic.

Sunday, April 8, 2012

The world is silent while Bashar kills men, women and children everyday. This genocide should not be stopped?




Friday, April 6, 2012

کمیته گزارش‌گران حقوق بشر مواضع خود را از طریق سایت خود معرفی می‌کند

کمیته گزارش گران حقوق بشر (Committee of human rights reports) به تازگی در اطلاعیه ای اعلام کرده است که تمامی مواضع خود را از طریق وبسایت این کمیته (www.chrr.biz) اطلاع رسانی می کند.
به گزارش بامداد خبر و به نقل از سایت کمیته گزارش گران حقوق بشر، در پی تاسیس صفحه فیس بوکی با نام و عنوان این کمیته، روابط عمومی کمیته گزارش گران حقوق بشر طی اطلاعیه ای، هرگونه فعالیتی در شبکه اجتماعی فیس بوک را تکذیب کرد. این کمیته اعلام کرده است هیچ صفحه ای در فیس بوک ندارد و تمامی مواضع و بیانیه های خود را به طور رسمی و از طریق سایت این مجموعه اعلام می کند.

Thursday, April 5, 2012

نامه مادر قاسم شعله سعدی، استاد زندانی حقوق دانشگاه تهران به خامنه‌ای


مادر دکتر قاسم شعله سعدی، با انتشار نامه ای سرگشاده به آیت الله خامنه ای، وی را خطاب قرار داده و انتقادات تندی نسبت به وضعیت فرزند خود و دیگر زندانیان سیاسی کرده است.
به گزارش بامداد خبر، دکتر قاسم شعله سعدی، وکیل دادگستری، استاد حقوق بین الملل دانشگاه تهران و نماینده مردم شیراز در دوره سوم و چهارم مجلس شورای اسلامی از ۱۵ فروردین ۱۳۹۰ در زندان اوین به سر می برد. وی پیش از این و در سال ۸۱ با انتشار نامه ای که انتقاداتی را به رهبر جمهوری اسلامی داشت، بازداشت شده بود. مادر این استاد دانشگاه در نامه ای خطاب به آیت الله خامنه ای وی را مسئول بازداشت فرزند خود می داند.
در ادامه متن کامل نامه مادر قاسم سعدی آورده شده است.
دکتر قاسم شعله سعدی، وکیل دادگستری، استاد دانشگاه و فعال حقوق بشر که از فروردین ۱۳۹۰ در زندان به سر می برد
اعلی‌حضرت همایونی علی خامنه‌ای
سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت
حکمش رسد ولیکن حدی بود جفا را
اعلی‌حضرتا شاید تعجب کنید که چرا می‌گویم اعلی‌حضرت، این نامه خود گویای این مفهوم خواهد شد. چرا که این نامه از طرف مادری دلسوخته و داغدار ۸۶ ساله است که هم داغ فرزندی شهید را برخود دارد، شهید اصغر شعله سعدی و هم دلسوخته فرزند اسیری است که ظالمانه و غیرقانونی هم‌اکنون در کشوری که شما در راس آن قرار دارید توسط عوامل شما اسیر گشته است، دکتر قاسم شعله سعدی. آری اعلی‌حضرتا آن زمانی‌که مجتبی‌ای شما به درس و مشق می‌پرداخت، اصغر نوجوان من که دانش‌آموزی بیش نبود و آن هم دانش‌آموز ممتاز دبیرستان، دانشگاه شیراز، درس و مشق را رها و به جبهه‌ها پیوست، شما باید حافظه خوبی داشته باشید؛ آیا یادتان هست در آن زمان که اصغر نوجوان من، هدف آر‌پی‌جی قرار گرفت خواهر محترم شما به کدام دشمن پیوسته بود و صدای داماد محترم شما از کدام رادیو پخش می‌شد؟
نصف بدن اصغر من متلاشی شد. در آن روز وداع من فقط نیمی از بدن اصغرم را به خاک سپردم، گفتم؛ من فرزندان دیگری نیز دارم و نیز گفتم همه جوانان ایران فرزندان من هستند، در همان زمان نیز پسر دیگرم دکتر قاسم شعله سعدی این استاد حقوق و سیاست دانشگاه در دادگاه‌های بین‌المللی از حقوق ملت ایران در جبهه حقوقی و دیپلماتیک دفاع می‌کرد. از این گذشته پس از شهادت آن فرزند، فرزند دیگرم را به جبهه‌ها فرستادم. چرا؟ چون نمی‌خواستم سنگر ایران زمین در جبهه‌ها هیچ‌گاه خالی بماند. هم‌اکنون نیز بر این عهدم پایبندم. باز هم از ملت و کشور دفاع خواهم کرد همراه با فرزندانم بدون توجه به اینکه بستگان شما و … باز هم به دشمن می‌پیوندند یا نه.
اعلی‌حضرتا شهادت اصغرم به اندازه‌ غم و اسارت فرزند دیگرم قلب مرا نیازارد؛ زیرا اصغر من به دست دشمن شهید شد اما فرزند دیگرم که هم‌اکنون اسیر شماست تنها به جرم دفاع از حقوق ملت، امر به معروف و آزاداندیشی اسیر شد. مگر شما خود خواستار آزاد اندیشی نشده‌اید؟ دکتر قاسم شعله سعدی به دنبال طرح چند سوال قانونی از شما در سال ۱۳۸۱ یعنی ۱۰ سال قبل به دست قاضی دستگاه قضای شما، قاضی حداد محکوم شده است و قاضی حداد همان کسی است که به علت شکنجه منجر به قتل و تخلف درباره زندانیان کهریزک هم‌اکنون از مسئولیت قضایی تعلیق شده است.
راستی آیا ننگ این شکنجه‌ها تا ابد از پیشانی جمهوری اسلامی پاک خواهد شد؟
چنین محکمه‌ای و چنین حکمی هیچ زیبنده آن طرح دلفریبی که شما ترسیم ‌می‌کنید نیست. هست؟ البته رای صادره چنان ناشیانه و بی‌پایه بود که رئیس قوه قضائیه منصوب شما که گویا استاد شما هم بوده حکم صادره را خلاف بین شرع تشخیص و دستور توقف اجرای حکم و اعمال ماده ۱۸ را داده است که ظاهرا طبق قانون می‌بایست رسیدگی مجدد ماهوی می‌شد اما هم اکنون به شما خبر می دهم که چنین کاری هیچ گاه صورت نگرفت و اکنون با گذشت ۱۰ سال از اتهام، به علت مرور زمان امکان رسیدگی نیست. می دانید که من مادر خانواده ای هستم که حقوقدانان متعددی به کشور تقدیم کرده و لذا شاید الفبای حقوق را بدانم. معلوم نیست که دستگاه قضایی ناعادلانه شما که باید پشتیبان حقوق و آزادی های مردم باشد به چه مجوزی از آزادی فرزندم خودداری و اصرار به اجرای حکم نقض شده و مشمول مرور زمان شده که مطلقا قابلیت اجرا ندارد می نماید.
اعلی‌حضرتا به دلیل کبر سن، فرسودگی جسم و جان، بعد مسافت و سرانجام کثرت و نفس گیر بودن پله های زندان اوین حتی امکان ملاقات با پسرم، دکتر قاسم شعله سعدی را از پشت میله های زندان اوین که امروز به دلیل اجرای سیاست ها و دستورات شما یا کار به دستان منصوب و منسوب شما به دانشگاه تبدیل شده است را ندارم و یکسال است که همچون یعقوب نبی حتی از عطر یوسفم نیز محرومم. با وجود این حتی از شما درخواست مرخصی استعلاجی وی را هم ندارم، علی رغم این که به علت شکنجه دچار آسیب نخاعی شده و همان پزشک متخصص زندان به علت وخامت وضع سلامتی و در معرض آسیب دیدگی کلی نخاعی قرار داشتن چهار مرتبه نظر به عدم تحمل کیفر داده ولی مقامات قضایی ظاهرا تعمد دارند که از طرفی نظر پزشک معتمد خود را نادیده بگیرند و از طرف دیگر قصد دارند پسرم را آنقدر در زندان نگه دارند تا فلج شود، این درحالیست که مدت حبس وی که توسط قاضی صلواتی و به دستور مقامات دستگاه امنیتی شما محکوم شده بود به پایان رسیده و اکنون او را به بهانه اتهام و حکم نقض شده، مشمول مرور زمان شده و غیرقانونی، قاضی حداد که طبق همان قانون رسمی که شما ظاهرانه مدعی تعهد به آن هستید کاملا از اعتبار ساقط شده است، او را در زندان نگه داشته اند.
اعلیحضرتا من در آستانه سال نو برخلاف سال‌های گذشته که فقط یک شمع به یاد اصغر شهیدم در سفره هفت‌سین روشن می‌کردم، امسال یک شمع هم به یاد پسر اسیرم دکتر قاسم شعله سعدی روشن کردم. راستی در سفره هفت‌سین شما چند شمع روشن بود؟ آیا اصلا به هفت سین که یک سنت ایرانی است، باور و اعتقاد دارید؟!
من تصور می کنم که یک اراده سیاسی برای نگه داشتن غیرقانونی فرزند اسیرم در زندان وجود دارد که اگر واقعا چنین اراده سیاسی‌ای وجود دارد تا برخلاف مقررات فرزندم را در حبس نگه دارید، صادقانه بگویم این نشان می‌دهد که شما از فرزندم می‌هراسید که اگر چنین استنباطی درست باشد خدا را سپاس می‌گویم که فرزندی به من عطا کرده که رهبر جهان اسلام از او می‌ترسد و به خاطر چنین ترسی اعلیحضرت رهبر جهان اسلام مجبور شده است او را در حبس نگه دارد زیرا قلم مستحکم او چون عصای موسی و زبان برنده اش چون ید بیضا و دانش او همچون بالطل السحر است در غیر این صورت اگر توان پاسخ منطقی به پرسش‌هایش داشتید نیاز به محکومیت و حبس او نبود.
لذا من حتی درخواست مرخصی او را نکردم بخصوص که پسرم وکیل دادگستری و استاد حقوق و سیاست دانشگاه است و نه هیچ نسبتی با آیات عظام و نه هیچ پیوندی سببی و نسبی با مقامات نظام داشته و نه هیچ ارتباطی با علمای اعلام دارد تا از مزایای آن برخوردار شود بنابراین هیچ انتظاری برای پسرم از جانب شما ندارم. اما شنیده ام که پسرم هم‌اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین در کنار بعضی از دانشجویانش زندانی است. جرم او مصاحبه و آزاداندیشی و طرح سوالات قانونی است . حالا جناب جلالتمآب اگر از شما بپرسند شعار آزاداندیشی شما موجب اسارت خواهد شد چه پاسخی دارید؟ جلوگیری از آزادی تنها یک مورد است. علاوه بر این فساد هم در کشور بیداد می‌کند. اگر از شما بپرسند مسئولیت فسادهای بزرگ که در تاریخ ایران و جهان بی سابقه بوده آن هم در دولتی که از حمایت کامل شما برخوردار بود، چه کسی است، چه پاسخی دارید؟
اعلیحضرتا چگونه در ارتباط با منتقدین خود و نه حتی مخالفین، آنها را به طلحه و زبیر تشبیه می کنید و خود را بی کم و کاست جای پیشوای منزه می نشانید و علی وار جلوه می کنید ولی در زمان اجرای عدالت تجاهل می کنید و از جمله خواستار عدم کش دادن قضیه فساد سه هزار میلیارد تومانی می شوید؟!
اعلیحضرتا مگر فرزند من چه کرده است جز طرح چند سوالنسبت به حضور شما در جایگاه رهبری در حالیکه فاقد شرایط بودید به جای توضیح در این زمینه چرا به تیغ آهن روی آورده اید؟ آیا دولت ها آن هم یک دولت که مدعی اسلامی بودن هم هست و می خواهد مرکز جهان شود به تیغ حلم هم نیاز ندارد؟ و البته به شفافیت و دموکراسی؟ در ایران امروز میلیون ها نفر در فقر و تنگدستی زندگی می کنند، معترضین محبوسند و ثروت ملی ایران یا اختلاس می شود یا به حزب الله لبنان، حماس، بولیوی و … بخشیده می شود. آیا این چراغ به خانه خودمان بیشتر روا نیست؟ مسئول این کارها چه کسی است؟ فقر و تنگدستی و فرار مغزها به راستی دستاورد چه حکومتی است و مسئولیت شما در این زمینه چیست؟ مگر دکتر شعله سعدی جز طرح سوالات فوق الذکر جرمی مرتکب شده است؟ چرا با استادان دانشگاه و دانشجویان و نخبگان کشور چنین برخوردی می شود. گروهی زندانی و گروهی اخراج و بازنشسته و گروهی نیز ترور می شوند.
پسر من یکی از همین هایی است که اکنون در حبس است و همه اینها حتی بدون رعایت ظاهری قانونی انجام می شود. برخورد دستگاه قضایی شما مناسب نبوده و در شان ملت ما نیست، دزد را آزاد و مالباخته را به زندان می برید. این حکایت ها را پیش از این هم در قضیه پرونده اختلاس ۱۲۳ ملیاردی دیده ایم و در قضیه شهرام جزایری نیز همین قضیه تکرار شد و بسیاری که مقصر بودند از مجازات معاف شدند. قضیه پالیزدار و حمله به کوی دانشگاه تهران آن هم دو بار در سال ۷۸ و ۸۸ که دیگر نیاز به توضیح ندارد. اظهر من الشمس است. دانشجویان مظلوم مظنون ولی مهاجمان مصون ماندند. این ملت چگونه می تواند به این دستگاه قضا اعتماد کند. از بگیر و ببندهای پس از انتخابات آنچنانی ۸۸ هم بگذریم.
اعلیحضرتا هر چه زمان می گذرد من و این ملت به حقانیت و درستی سوالاتی که پسرم در سال ۸۱ از شما پرسیده بود بیشتر پی می بریم و چنانچه قاضی دادگاه هم گفته بود به اذن شما فرزندم به زندان محکوم شده است ولی با این حساب این حکم توسط رئیس قوه قضائیه نقض شده بود اما گذشته از این که این حکم دیگر وجاهتی برای اجرا ندارد و غیرقانونی است اینجانب به عنوان مادر داغدار یک شهید و دلسوخته و نگران فرزند در بند دیگرش شما را مسئول این بازداشت غیرقانونی می دانم. زیرا چه آنگونه که فرزندم دکتر شعله سعدی معتقد است شما از اول به دلیل فقدان شرایط قانونی رهبر غیرقانونی بوده اید یا نه، به هر حال چون هم عملا کشور در ید شماست و هم آگونه که قاضی حداد گفته به اذن شما فرزندم را محکوم نموده و چون در واقع شما طرف دعوی فرزندم بوده اید و در واقع شما هم شاکی بودید و هم قاضی و به هزار و یک دلیل مسئولیت مستقیم حبس غیرقانونی و خودسرانه فرزندم و عواقب آن متوجه شخص شما خواهد بود.
اعلیحضرتا با همه مراتب فوق، همانطور که گفتم حتی درخواست مرخصی استعلاجی برای فرزندم ندارم ولی چون به دلیل کهولت سن، بیماری، فرسودگی جسم و جان، بعد مسافت و کثرت پله های زندان اوین حتی امکان ملاقات از پشت میله های زندان هم ندارم، نظر شما را به موارد زیر جلب می کنم:
۱. یا دستور فرمایید سینه مرا هم محافل خودسر بشکافند همانطور که سینه پروانه فروهر را شکافتند و مرا به گورستان ببرند تا به فرزند شهیدم اصغر بپیوندم:
سر می برند و گویند فرمان پادشاه است
فرمان بود ولیکن این نیست رسم شاهی
۲. دستور فرمایید مرا هم در اوین زندانی کنند تا به فرزند اسیرم بپیوندم شاید بوی پیراهن یوسفم چشم و دلم را روشن کند
یا رب از اندازه بگذشته است ظلم پادشاه
سایه او از سر این خلق کی کم می شود
اعلیحضرتا آیا بهتر نیست هرچه زودتر ترتیبی اتخاد کنید تا آبروی ایران عزیز ما کمتر در محافل بین المللی بریزد و کسانی همچون آقای احمد شهید به عنوان موارد نقض حقوق بشر در ایران گزارش هایی که عرق سرد بر پیشانی من، ایرانی و ایران دوست می نشاند منتشر نکنند. اگر دل شما برای ایران نمی سوزد دل ما بی قرار این سرزمین است.

Tuesday, April 3, 2012

فعالیت خبرگزاری رویترز در ایران متوقف شد



وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران، فعالیت خبرگزاری رویترز را در تهران به دلیل تیتر “جعلی” یک گزارش متوقف کرد.
محمدجواد آقاجری، مدیر کل رسانه‌های خارجی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران روز دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۱ به خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) گفت: “این تصمیم به دنبال تهیه فیلمی توسط بخش ویدئویی دفتر این خبرگزاری (رویترز) در اواخر سال گذشته در خصوص فعالیت‌های ورزشی تعدادی از بانوان ورزشکار ایرانی در رشته نینجتسو و معرفی آنان به عنوان تروریست، اتخاذ شده است.”
وی افزود: “خبرگزاری رویترز تیتر مجعول «هزاران زن نینجا به عنوان قاتلان ایرانی آموزش می‌بینند» را برای فیلم ویدئویی خود انتخاب و آن را در اختیار مشترکان تصویری قرار داده که متأسفانه بازتاب بسیار منفی در دیگر رسانه‌های خارجی داشته است.”
به گفته مدیر کل رسانه‌های خارجی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران “انتخاب چنین تیتری با موضوع آموزش‌های آدمشکی و تروریستی در ایران و گزینش بخش‌هایی از مصاحبه با ورزشکاران زن ایرانی در راستای القای این‌گونه آموزش‌های تروریستی، نشان از تمایل این خبرگزاری به انحراف افکار عمومی جهانی داشته است.”
آقاجری گفت: “این اداره کل پس از اطلاع از اقدام مغرضانه بخش تصویری رویترز و با توجه به شکایت بانوان ورزشکار در این رشته به مرجع قضایی، فعالیت دفتر این خبرگزاری را تا بررسی کامل موضوع متوقف کرده است.”
خبرگزاری رویترز چند هفته پیش گزارشی درباره آموزش سه هزار زن نینجا (رزمی کار) در کرج تهیه کرد. رویترز در این گزارش هدف از این آموزش‌ها را “آمادگی زنان برای کشتن متجاوزان خارجی” اعلام کرده بود.
در پی انتشار این گزارش و شکایت زنان رزمی‌کار از خبرگزاری رویترز، این خبرگزاری بخش‌هایی از این گزارش را اصلاح کرد.
به گزارش بامداد خبر، پیش از این نیز خبرگزاری های داخلی ایران، از جمله خبرگزاری کار ایران(الینا)، خبری مبنی بر جلوگیری از فعالیت ۱۱ خبرنگار خبرگزاری رویترز توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر کرده بود.
به گزارش نهادهای بین المللی ایران در زمره ده کشور ناقض حق آزادی بیان و آزادی مطبوعات قرار دارد و از لحاظ تعداد خبرنگار زندانی در میان سه کشور اول قرار دارد.

Sunday, April 1, 2012

کمپین خشم و کینه علیه صلح و دموکراسی



۱- این روز‌ها که در فضای مجازی و خصوصا فیس بوک می‌چرخم، مطالب زیادی می‌بینم در دفاع و نقد و طرد کمپین «از ایران برای صلح و دموکراسی». برخی انگار که متاعی گرانب‌ها را از کف داده باشند، تاب از دست داده و عتاب می‌کنند که چرا اینان، دم از صلح می‌زنند؟! و مانند کودکان مویه می‌کنند که «صلح مال من بود. اون رو بده به من!». متونشان هم مشحون است از بدبینی پیشینی نسبت به گروهی که از سر دلسوزی برای ملک و ملت این کمپین را راه انداخته‌اند. انگار که با این جماعت دشمنی خانوادگی دارند و برجای سخن، صاحب سخن را می‌کوبند. گاهی اما از ضجه و ناله و خشم و غیظ فارغ می‌شوند و قیافهٔ عالمانه به خود می‌گیرند، اما در آن مقام نیز دریغ از ابتکاری در استدلال ورزی و اعتدالی در سخن گویی.‌‌ همان اتهامات کهنهٔ دیروزین. با نیت خوانی و شنود گذاری مدعی می‌شوند که ایهالناس، گول اینان را نخورید. اینان جنگ طلبند و این صلح طلبی نقابی ست بر روی جنگ طلب بودنشان و همه‌شان یک مشت آمریکازدهٔ غرب نشین بی‌خبر از احوال ملتند! بر این اساس با مغرضان سخنی نیست. همانانی که با چراغ قوه می‌گردند ببینند چه کسانی این کمپین را راه انداخته‌اند که اگر رفیق و هم مسلک بودند، «به به»، و اگر بر نهج دیگری استوار بودند، «اه اه» راه بیاندازند! خوشبختانه اینان در معادلات سیاسی سرزمینمان، ایران ویران، جایگاهی ندارند تا کردار و گفتارشان به حساب آید که اگر این گونه نبود، به تخریب حرکتی صلح طلبانه بر نمی‌خاستند. برخی نیز اما به نقد این حرکت می‌نشینند مبنی بر اینکه چرا اسراییل طرف خطاب است؟ چرا به فلسطینیان توجهی نمی‌شود؟ در واقع روی سخن این کمپین با چه کسانی ست؟ و خواستار شفافیت بیشتر می‌شوند. در اینجا اما بایسته است برای مصلحانی که در کنش‌ها و واکنش‌های سیاسی خود قصدی جز آبادی و آزادی میهن ندارند، اهداف این کمپین بیشتر و بهتر روشن گردد تا سوء تفاهمی برجای نماند و اشتراک بیشتری از دوستان فراهم شود.
۲- پیش فرض دوستانی که این کمپین را راه انداخته‌اند، «صیانت از منافع ملی» است. صیانتی که از جمله در «مخالفت فعال با جنگ» بروز و ظهور دارد. همانطور که بار‌ها گفته‌ایم سیاست ورزی دموکراتیک ملزوماتی دارد و بنا بر خصلت از پایین به بالای دموکراسی، سیاست ورز ایرانی اگر دولت را هم در اختیار ندارد، در کنش‌های سیاسی و آلترناتیو خودش، باید منافع ملت ایران را در نظر بگیرد. از این روست که ما جنگ اسراییل با جمهوری اسلامی را، بر خلاف منافع ملی ایرانیان و آن را کاملا بر هم زنندهٔ شرایط –به نفع جمهوری اسلامی و گروه‌های بنیادگرا- دانسته و سعی داریم تا عدم مشروعیت چنین جنگی و مخالفت فعال خود با آن را به گوش همگان برسانیم. مخالفت فعالی که از جمله در راه اندازی کمپین «از ایران برای صلح و دموکراسی» خود را نشان داده و البته خود پاسخی ست به کمپینی که معلمی اسراییلی در اعلام دوستی با مردم ایران راه انداخته است. این کمپین هدفی مشخص و معلوم دارد؛ شنیده شدن صدایی متفاوت از جامعهٔ ایرانیان برای مردم اسراییل تا مردم ایران را با حاکمان خود یکی نپندارند. صدایی که در شعار‌هایش تجلی پیدا کرده است. «ما ایرانیان جنگ نمی‌خواهیم. ما ایرانیان رژیم اسلامی را نمی‌خواهیم. ما ایرانیان نمی‌خواهیم از گروه‌های تروریستی حمایت کنیم. ما دموکراسی می‌خواهیم. ما صلح می‌خواهیم. ما احترام می‌خواهیم. ما آزادی می‌خواهیم.» آری ما این‌ها را می‌خواهیم. دست اندرکاران این کمپین برآن نیستند به آمریکا و اسراییل و دول غربی فحش و لیچار داده و آن‌ها را مسئول تمام شرور عالم بپندارند. بلکه در مخالفت با جنگ، اول از همه حواسشان به دزد خانگی ست و بر این اساس در کنار «ما جنگ نمی‌خواهیم»، ما رژیم اسلامی را نمی‌خواهیم» نیز فراموش نمی‌کنند.
۳- بحثی که در اینجا پیش می‌آید و برخی ناقدان مطرح کرده‌اند این است که پس فلسطینیان چه؟ آنانی که تحت ستم تاریخی اسراییلی‌ها قرار دارند و حقوق اولیه‌شان نقض گشته است. چرا از آنان سخنی نیامده است؟ خب، باید برای دوستان روشن باشد که اولا هدف از تشکیل این کمپین حفظ منافع ملی ایرانیان است و ثانیا و در ادامهٔ آن، این کمپین، کمپینی حقوق بشری نیست تا به نقض حقوق بشر بپردازد و ثالثا مردم اسراییل طرف خطاب ما هستند و نه دولت اسراییل به عنوان ناقض حقوق فلسطینیان. در واقع، پارادایم چرایی تشکیل این کمپین با پارادایم دغدغه‌های حقوق بشری کاملا توفیر دارد و از این لحاظ، این پرسش کاملا نابجاست. البته که می‌تواند کمپینی شکل بگیرد برای دفاع از حقوق فلسطینیان و این هیچ تعارضی با آن ندارد. دو مقولهٔ کاملا جدا از هم هستند که بایستی تفکیکشان مورد توجه قرار گیرد و این نکته لحاظ شود که این دو ضرورتا تداخلی با همدیگر ندارند. اینکه چرا ما به نقض حقوق فلسطینیان اشاره نکرده‌ایم، جدای از بلاموضوع بودن آن، هم از این رو می‌تواند باشد که قرار نیست ما همهٔ کار‌ها را با هم انجام دهیم و در آن واحد هم کار حقوق بشری بکنیم و هم کار سیاسی، و خود را به اعوجاجی بیافکنیم که بخشی از اپوزیسیون این روز‌ها به آن مبتلاست و آن عدم تفکیک فعالیت حقوق بشری (فضیلت گرایی اخلاقی) از فعالیت سیاسی (فایده گرایی اخلاقی) است و در ‌‌نهایت نه آن به دست آید و نه از این حاصلی پدید. این کمپین دغدغهٔ منافع ملی دارد و چون می‌بیند که حملهٔ نظامی اسراییل، تهدید اصلی منافع ایران عزیز است، به «» مردم» «اسراییل پیغام دوستی می‌دهد. ما به عنوان نیروهای سیاسی ایرانی، منافع ملی ایران و ایرانی را در صدر امور می‌نشانیم و از آن دفاع می‌کنیم. مخالفت فعال ما با جنگ نیز در این راستا باید ارزیابی شود. بر این اساس است که همانطور که قبلا هم گفته‌ایم، اگر بر فرض دولت فلسطینی چنان قدرتی داشت و چنین تهدیدی روانه می‌ساخت، ما این پیام را به مقصد فلسطینیان می‌فرستادیم.
۴- ما سنگ بزرگ بر نمی‌داریم که نتوانیم آن را بزنیم. ما قصد مبارزه با امپریالیسم را نداریم. ما نمی‌خواهیم نظام سلطه را بر اندازیم. ما به جنگ همه نمی‌رویم. ما دون کیشوت عالم هستی نیستیم. هدف ما معلوم و مشخص و شدنی ست. ما صلح می‌خواهیم چون آن را مقدمه‌ای برای دموکراسی می‌دانیم. ما می‌خواهیم در جامعهٔ مدنی اسراییل شنیده شویم تا اسراییلیان بدانند که اگر آن‌ها حساب خودشان را از رجزخوانی‌های جنگی دولت خود جدا می‌کنند ما نیز به عنوان ایرانی، حساب خود را از جنگ دوستی حاکمان کنونی ایران، سوا می‌دانیم و بر آنیم که صدایی متفاوت را به گوش آنان برسانیم. با این حساب، دفع شرور عالم و تمام بی‌عدالتی‌ها بماند بر عهدهٔ آنانی که سالهاست می‌خواهند بهشت بیافرینند اما دریغ از پرورش یک گل. ما حسابمان روشن است و برنامه‌مان شفاف؛ شنیده شدن صدایی متفاوت از ایران در جامعهٔ مدنی اسراییلیان. حال اگر کسانی برای مردم اسراییل نیز حق حیات قائل نیستند، سخن دیگری است و حساب‌شان با حساب‌رس بی‌رحمی به نام واقعیت.