Wednesday, July 27, 2011

Ahmadinejad Cartoon, Power Cling

 

Monday, July 25, 2011

اینجا ایــــــــران است ...

نگاه کودکش پر از آرزوســـــــت؛


نگاه جــــــــوانش پر از حســـــــــــرت و تنهـــــــــایی و نگاه ســــــــالمندش


پر از افســــــــــــــوس!

Thursday, July 14, 2011

توصیه شیرین عبادی به خانواده‌ها: دستگیری‌ها را اعلام کنید!


گم شدن مسافران، از فرج سرکوهی تا پگاه آهنگرانی

پگاه آهنگرانی بازیگر سینما این روزها در صدر اخبار است اما نه به خاطر بازی در فیلم بلکه به دلیل ناپدید شدنش. این اولین بار نیست که چهره‌ای سرشناس در ایران مدتی ناپدید شده و بعد اعلام می‌شود که در زندان است.
احتمالا با فرج سرکوهی آغاز شد. مسافری که نامش در لیست پرواز بود اما در هواپیما نبود. سال ۱۳۷۵. چند روزی ناپدید بود، در آسمان میان ایران و آلمان، اما بعد معلوم شد که نه در آسمان بلکه در خاک ایران و دقایقی قبل از سوار شدن به هواپیما در حالی که کارت پرواز در دست داشته و نامش هم در لیست مسافران بوده، توسط ماموران امنیتی ربوده می‌شود.

پیروز دوانی از فعالان سیاسی و فرهنگی و کسی که نامه‌های فرج سرکوهی را زمانی که خود او در زندان بود، منتشر می‌کرد، در تاریخ سوم شهریور ۱۳۷۷ از منزل خود به قصد رفتن به خانه خواهرش خارج شد و دیگر بازنگشت.

از آن زمان تاکنون اثری از پیروز دوانی بدست نیامده و قوه قضاییه هم قتل او را تایید نکرده است. اما بر اساس اعترافات متهمان قتل‌های زنجیره‌ای، او در همان روزها به قتل رسیده و جنازه‌اش در کنار خطوط راه آهن سوزانده و دفن شده‌است.
هما پروز روزنامه‌نگار ایرانی کانادایی نیز چندی پیش در سوریه ناپدید شد و بعد معلوم شد که توسط نیروهای امنیتی سوریه به ایران تحویل داده شده است. او پس از چند روز بازداشت آزاد شد.

مریم مجد هم تازه‌ترین مورد "ناپدید شدن" است. او در حالی که عازم سفر به آلمان بود ابتدا چند روزی ناپدید شد و سپس اعلام شد که دستگیر شده است.
و حالا پگاه آهنگرانی، بازیگر و فیلمساز. او نیز عازم آلمان بود، یعنی قرار بود که باشد، اما یک روز قبل از سفر از طرف وزارت اطلاعات با وی تماس گرفه شد و به او گفته شد اگر به فرودگاه برود دستگیر می‌شود. او هم فرمان برد و نرفت اما یک هفته بعد زمانی که در منزلش تنها بوده توسط چهار مرد و یک زن "برده می‌شود". این افراد ظاهرا از طرف اطلاعات نیروی انتظامی بوده‌اند. سه شب در دست این ارگان بوده و بعد به اطلاعات سپاه تحویل داده می‌شود.
فرج سرکوهی بیش از یک ماه ناپدید بود فرج سرکوهی بیش از یک ماه ناپدید بود
البته تمامی این اخبار با حدس و گمان همراه است. زمانی که هیچ نهاد رسمی مسئولیت ناپدیدی یک چهره سرشناس را بر عهده نمی‌گیرد و خانواده و نزدیکان نیز از سوی نیروهای امنیتی تهدید می‌شوند که خبر را به اصطلاح "رسانه‌ای" نکنند، منبع اصلی خبر می‌شود «منابع آگاه و موثق که نخواستند نامشان فاش شود».
گفته شده که به خانواده پگاه قول داده شده بود که او آزاد می‌شود. به همین دلیل آن‌ها نیز هیچ مصاحبه‌ای در این باره نکردند. اما امروز بعد از گذشت چهار روز از ناپدید شدن وی تازه خبر می‌رسد که او به اطلاعات سپاه تحویل داده شده است.
توصیه به خانواده‌ها: دستگیری‌ها را اعلام کنید!
شیرین عبادی درباره این روش ماموران امنیتی چنین می‌گوید: «وقتی کسی دستگیر می‌شود، یکی از مأمورین در لباس "پلیس خوب" و دیگری در لباس "پلیس بد" ظاهر می‌شوند. پلیس خوب وعده می‌کند که اگر صحبتی نکنید و موضوع را رسانه‌ای نکنید، مسئله بزودی حل می‌شود. بارها و بارها من شاهد بودم که چنین وعده‌هایی داده شده، اما مطلقا ترتیب اثر به آن ندادند و موکلین من که در ابتدا به حرف پلیس خوب گوش کرد‌ند، همگی زیان دیدند. بنابراین توصیه من این است که مأمورین امنیتی را خوب و بد نکنید، همه در یک ردیف هستند و اگر اتفاقی می‌افتد، بایستی رسانه‌ای شود».
نظیر همین اتفاق برای مریم مجد هم افتاد. خبر ناپدیدی وی ابتدا توسط یک ورزشکار آلمانی که قرار بود در آلمان میزبان او باشد اعلام شد. پترا لاندرس در نامه‌ای خطاب به وزارت خارجه آلمان نوشت که میهمانش از فرودگاه امام خمینی تهران با او تماس گرفته و گفته در حال سوار شدن به هواپیماست ولی نام او در لیست پرواز نیست.
چند روز بعد مشخص شد که مریم مجد اصلا به فرودگاه نرفته و شب قبل از سفرش به آلمان در منزلش بازداشت شده است.
شیرین عبادی دلیل این رفتارهای نیروهای امنیتی را اینگونه توضیح می‌دهد: «به این منظور است که بیشترین فشار روانی را بر شخص زندانی وارد کنند و او را وادار به اعترافات بیهوده و نادرست علیه خودش کنند و از سوی دیگر خانواده‌ها را هم تهدید می‌کنند که در این زمینه صحبت نکنند. من با مسئولیت شخصی خودم اعلام می‌کنم که الان خانواده‌‌ی پگاه آهنگرانی تحت شدیدترین فشار امنیتی قرار دارد، برای این که در مورد دخترش صحبت نکند».
مریم مجد از ۲۶ خرداد در بازداشت به سر می‌برد مریم مجد از ۲۶ خرداد در بازداشت به سر می‌برد
خانم عبادی دلیل دیگر اینگونه رفتار را اعمال خلاف قانون ماموران امنیتی می‌داند و معتقد است چون آن‌ها خلاف کرده‌اند نمی‌خواهند عمل خلافشان رسانه‌ای شود. شیرین عبادی می‌گوید: «توصیه ‌و خواهش من به خانواده‌ی مریم مجد، پگاه آهنگرانی و کلیه افرادی که دستگیر شده‌اند، این است که دستگیری‌ها را پیگیری و رسانه‌ای کنند و بدانند که حکومت می‌ترسد از این که اعمال خلاف قانون انجام داده و به همین دلیل خانواده‌ها را تهدید می‌کند که سروصدا نکنید. برای این که می‌دانند کارشان خلاف قانون است».
«مشکل، فوتبال زنان است»
غیر از نوع دستگیری، وجه مشترک دو بازداشت اخیر، مریم مجد و پگاه آهنگرانی قصد آنان برای سفر به آلمان و نیز پوشش خبری و و بلاگی بازی‌های جام جهانی فوتبال زنان است، جامی که تیم ایران به دلیل نوع پوشش بازیکنانش نتوانست در آن شرکت کند.
شیرین عبادی می‌گوید دستگیری مریم مجد و پگاه آهنگرانی نوعی "عقده‌گشایی" از سوی جمهوری اسلامی است. او می‌گوید: «به خاطر بیآوریم که مریم مجد برای عکاسی از فوتبال زنان عازم آلمان بود که دستگیر شد و تا الان هم در زندان است. پگاه آهنگرانی قبلاً تحت تهدید قرار گرفته بود که اگر از فوتبال زنان رپرتاژ برای دویچه وله و یا سایر خبرگزاری‌ها تهیه کنی، تو را بازداشت خواهیم کرد و حق نداری برای تهیه‌ گزارش به آلمان بروی. با این ترتیب، سئوالی پیش می‌آید و آن این است که آیا حکومت ایران با فوتبال زنان حتی در خارج از ایران مسئله دارد و آیا این نوعی عقده‌گشایی‌حکومت ایران نیست که چرا فوتبالیست‌های زن ایران را راه ندادند و بنابراین هر کس که بخواهد از مسابقاتی که نمایندگان جمهوری اسلامی در آن راه پیدا نکرده‌اند، فیلم و رپرتاژ و خبر تهیه کند، باید زندان برود؟».
فوتبال زنان، عضویت در کانون نویسندگان، حمایت از یک نویسنده دربند یا هر اتهام دیگری که وارد کنند، فرقی نمی‌کند، به گفته حقوقدانان تا زمانی که مقامات امنیتی مسئولیت "متهمان" ناپدیدشده را رسما بر عهده نگیرند، این عمل "آدم‌ربایی" است و "آدم‌ربایی" نیز یک جرم بین‌المللی است که بالاترین مجازات‌ها را در پی دارد.
غیر از پگاه آهنگرانی و مریم مجد و دیگرانی که نامشان رفت، مهدی و فاطمه کروبی، میرحسین موسوی و زهرا رهنورد نیز پنج ماه است که به معنای حقوقی کلمه "ناپدید" شده‌اند. آیا حکومت ایران در آستانه سفر گزارشگر ویژه حقوق بشر به این کشور، پاسخی درخور برای این پرونده‌ها خواهد داشت؟
میترا شجاعی
تحریریه: جواد طالعی

Tuesday, July 12, 2011

خاتمی: حتما در انتخابات شرکت نمی‌کنیم


میهن ـ محمدجواد اکبرین: سیدمحمد خاتمی به تازگی در دیدار با جمعی از فعالان سیاسی شمال کشور به طرح صریح دیدگاهش درباره انتخابات پیش رو پرداخته که به هر دلیلی منتشر نشده است. خاتمی در آن دیدار به صراحت گفته است « ما از سال۸۴ نباید در انتخابات شرکت میکردیم! متاسفانه این اشتباه ما بود. این بار اگر شرایط فراهم نشد حتما در انتخابات شرکت نمی کنیم». وی البته افزود که «این نظر شخصی من است و همه باید بعد از شور و رایزنی با هم تصمیم بگیریم».
خاتمی در این دیدار که فایل صوتی اش توسط یکی از حاضران در جلسه، در اختیار روزنامه میهن قرار گرفته، تاکید کرده است که: «مگر میتوانیم از حقوق مردم بگذریم؟ گیرم که تمام کسانی که در این حوادث کشته دادند بیایند بگویند از خون فرزندمان گذشتیم! اما مگر میتوان از حقوق حقه مردم گذشت؟ خیر. زندانیان سیاسی حتما باید آزاد شوند. فضای امنیتی باید باز شود. انتخابات باید آزادانه برگزار شود. مگر با آقای موسوی و کروبی قرار نگذاشتیم که سه شرط فوق را داشته باشیم و به آینده نگاه کنیم؟ در عین حال حرفهای من میتواند به عنوان یک اتمام حجت تلقی شود. هر چند به نظر نمیرسد گوش شنوائی وجود داشته باشد. اما روزی تاریخ قضاوت خواهد کرد».
خاتمی در این دیدار شفاف تر از همیشه سخن گفته و تصریح کرده است که: «تا زمانی که مجری و ناظر انتخابات مطمئن نباشند و هر دو از یک جریان باشند، مطمئنا انتخابات سالم نیست. برگزار کنندکان انتخابات از معتمدان کشور باید باشند. نه آنکه از یک گروه خاص با تندروانه ترین افکار، مسئول باشند. بیایند از همین احزاب موجود افرادی را بدین منظور انتخاب کنند تا انتخابات سالم تری داشته باشیم، اگر شرایط فراهم نشد حتما در انتخابات شرکت نکنیم.

خاتمی اما این دیدگاه را «نظر شخصی» اش می خواند و می گوید: «همه باید بعد از شور و رایزنی با هم تصمیم بگیریم؛ ما از سال ۸۴ نباید در انتخابات شرکت میکردیم، متاسفانه این اشتباه ما بود (…) بنده نظرم این است که در صورت عدم تحقق شروط مان به هیچ وجه در انتخابات شرکت نکنیم و نمیتوانیم آتش تنوری بشویم که نانش برای کس دیگری پخته میشود. هر چند باید در این مورد اجماع صورت بگیرد. این امکان که تا انتخابات حوادث زیادی پیش بیاید هست، اما تا امروز هیچ نشان روشنی برای برگزاری یک انتخابات سالم دیده نمیشود».
خاتمی در ارتباط با انتقاداتی که نسبت به وی در باره مواضع اش مطرح می شود گفته است: «تفاوت رهبران با نخبگان سیاسی این است که نزدیکترین راه برای رسیدن به ایده ها و آمالها را بیابند. احساسات بلند و خواسته های بزرگ جوانان قابل درک است و باید به آنان گفت که نباید مایوس شوند. اما باید بدانیم که همه امکانات در اختیار نیست ، ضمن آنکه از همه امکانات موجود هم نمی توان استفاده کرد».
وی درباره دفاعش از اصل نظام تاکید کرده است که: «تکیه کردن روی اصل نظام انحراف از اصل مساله نیست. من به اسلام اعتقاد دارم. به جمهوری اسلامی اعتقاد دارم. اما تعریفم از جمهوری اسلامی ظرفی است که همه ملت در آن بگنجد».
خاتمی در ادامه گفته است: «انتخابات حق ماست. اگر در انتخابات شرکت نکنیم جوابگو ما نیستیم؛ بلکه کسانی باید پاسخگو باشند که اجازه شرکت در انتخابات را به ما ندادند. برای اینکه در انتخابات مشارکت کنیم باید شرایط فراهم باشد. باز شدن فضای امنیتی، آزادی زندانیان سیاسی و اتخابات آزاد به صورت عملی. مگر میشود این همه در زندان باشند، احزاب محدود باشند، فضا امنیتی باشد و بگوئیم انتخابات آزاد داریم؟نیروهای نظامی نباید در انتخابات دخالت کنند. بحث نظارت استصوابی باید حل شود تا همه افکار موجود بتوانند نماینده داشته باشند. اینطور نباشد که هر کس را نپسندیدند به عنوان ضد ولایت و ضد نظام ردش کنند و بعد بگیرندش».
رئیس بنیاد باران در این دیدار هشدار داده است که «ایران در حال از بین رفتن است. سرمایه کشور را دارند از بین میبرند. اقتصاد را نابود کرده اند. آبروی ملت را به باد داده اند. برای اینکه این آقایان باشند این همه هزینه شد. خون ریخته شد، زندانها پر شد. حالا اینها هم بد شده اند. سهام عدالت غیر قانونی بود. پول را به اسم دیگری میگرفتند سهام عدالت پخش میکردند به امید این که زمان نیاز، مردم به حمایتشان به خیابان بیایند که نیامدند. آقای موسوی در مناظره انتخاباتی گفت دولت، دولت رمالی است. گفتند حرف اشتباهی بوده، حالا ببینید خودشان آش را چه شور میکنند؟»
محمد خاتمی در پایان گفته است: «جنبش سبز یعنی جنبش آزادی و البته آزادی انتخابات. جنبش سبز، عزیز و بزرگوار است. دلمان از حصر آقایان موسوی و کروبی خون است. امیدوارم شاهد رفع حصر ایشان و همسرانشان و البته آزادی تمام زندانیان سیاسی باشیم؛ اما مطمئنا از خواستهای ملی و اساسی کوتاه نمی آئیم».

Monday, July 11, 2011

Kaleme reports that a Tehran resident copied CDs that contain this video, telephone interviews with families of those protesters who were killed after the June 2009 election in Iran and anonymously distributed them in the city.


Friday, July 8, 2011

Political Prisoner & Blogger Hossein Ronaghi-Maleki's Father Pleads for Help: "My Son Is Going to Lose His Life..."


July 7th, 2011 

Despite losing functionality in one kidney and with only 80% functionality in the other, and while suffering from a gallstone, Hossein Ronaghi-Maleki, 25 year old web blogger sentenced to 15 years in prison, continues to be denied medical furlough from prison.

While many know him by his pen name "Babak Khoramdin", to many others he is known as "Iran Proxy" a highly active software development group who established a name for developing anti filter software after the events that proceeded the rigged presidential elections in Iran.  His real name however is Hossein Ronaghi Maleki. He is a 25 year old blogger and an expert in a variety of proxy servers and anti filter software. Though in today's world such an act would be considered fighting censorship and standing up for freedom of expression, unfortunately in the vernacular of the Islamic Republic of Iran, Hossein's action was described as an "attempt to overthrow the government" - and for that he must now spend the next 15 years of his life in prison!

From Arrest to Illness....

The web blogger who wrote under the pen name "Babak Khoramdin" was arrested on December 13th, 2009 at his father's house in Tabriz. He was transferred a day later to Evin prison's IRGC [Iran's Islamic Revolution Guards Corps ] Ward 2A, where he spent many months being tortured in solitary confinement. According to his father, Hossein developed kidney disease because while in solitary confinement his only access to water was from the toilet in his cell.

Hossein has lost 80% functionality in his left kidney and 20% functionality in his right kidney and is also suffering from a 17mm gallstone.

Ahmad Ronaghi Maleki made the following statement regarding his son's physical condition: "Hossein's condition is dire and yet the authorities have not allowed him to contact his family.  He has undergone two operations. His physicians have written to both the judicial and prison authorities stating that Hossein is in urgent need of resting at home. Unfortunately the prison officials, the interrogators, the investigators at the prosecutor's office, Judge Pir Abbassi, the head of his office Mr. Satari, Mr. Mehdi Satari, Mr. Satari's brother who works for the Ministry of Intelligence, and his cousin Mr. Parviz Sohrabi have to date not allowed the prison authorities to grant Hossein  medical furlough."

Seizure While in Prison

Hossein's father told Deutsche Welle that on Wednesday July 6th while on his way from Tehran to Tabriz his family contacted him, informing him that someone had called from Evin to let them know that Hossein had suffered from a seizure. Upon hearing this news, Mr. Ronaghi Maleki immediately drove back towards Tehran and went to Evin prison. "As soon as I heard the news, I immediately went to the prison. I pleaded with them to take my son to the hospital, but they insisted that Hossein was not ill and that he was in the ward's bathroom.  I asked them to at least allow Hossein to contact his mother, but they did not listen. I informed the prosecutor's office of my son's dire physical condition, explaining that if nothing was done he may lose his life. I am pleading for help. I am asking that my son's situation be investigated and followed upon .  I even informed the judicial authorities of my son's extremely dire situation, warning them that if nothing is done, my son will probably lose his life."

Mr. Ronaghi Maleki reiterated that his son had no previous illness. He emphasized that his son's kidneys were healthy and that he developed this condition as a result of being tortured and during his time in solitary confinement.

While repeating the names of those responsible for his son's case, Mr. Ronaghi Maleki emphasized that these individuals continue to deny his son medical furlough from prison and stressed that they will continue to keep him in prison under unbearable conditions for so long, that he will eventually lose his life!

Ahmad Ronaghi Maleki told Deutsche Welle: "My question to the Judiciary and the Leader of the Islamic Republic of Iran is whether a prisoner deserves to die at the hands of those responsible for his case..."

Source: Deutsche Welle Farsi: http://www.dw-world.de
Translation by Banooye Sabz


پدر حسین رونقی: «پسرم دارد جانش را از دست می‌دهد»



حسین رونقی ملکی وبلاگ‌نویس زندانی
حسین رونقی ملکی وبلاگ‌نویس ۲۵ ساله‌ای که باید ۱۵ سال در زندان بماند، در حالی که یک کلیه‌ش را از دست داده و کلیه دیگرش نیز ۸۰ درصد فعال است و سنگی هم در کیسه صفرا دارد، از مرخصی و تماس تلفنی محروم است.


خیلی‌ها هنوز هم او را با نام "بابک خرمدین" می شناسند. برای بعضی دیگر هم او همان "ایران پروکسی" است که گفته می‌شود فعال‌ترین گروه در زمینه ساخت نرم‌افزارهای فیلترشکن بود. اما نام واقعی‌اش حسین رونقی ملکی است، وبلاگ‌نویس ۲۵ ساله‌ای که تخصصش در فیلتر شکنی و عبور از فیلترهای گوناگون بود. هرچند در دنیای امروز این کار یعنی قد علم کردن مقابل سانسور و تلاش برای  آزادی بیان، اما در ادبیات کنونی جمهوری اسلامی این کار یعنی "تلاش برای براندازی نرم" که حسین رونقی ملکی باید ۱۵ سال از عمرش را به خاطر آن در زندان بگذراند.

از بازداشت تا بیماری


نویسنده وبلاگ "بابک خرمدین" روز ۲۲ آذر سال ۸۸ در منزل پدری‌اش در تبریز بازداشت و یک روز بعد به بند ۲ الف سپاه در زندان اوین منتقل شد. وی چندین ماه در سلول انفرادی و تحت شکنجه بود. به گفته‌ی پدرش او زمانی که در سلول انفرادی بوده تنها می‌توانسته از دستشویی داخل سلول آب بخورد و به همین دلیل به بیماری کلیه مبتلا شده است.

در حال حاضر حسین، ۸۰ درصد کلیه چپ و ۲۰ درصد کلیه راستش را از دست داده و یک سنگ ۱۷ میلی‌گرمی نیز در کیسه صفرا دارد.

احمد رونقی ملکی پدر حسین در مورد وضعیت جسمی پسرش چنین می‌گوید: «حسین حالش وخیم است و ماموران تاکنون اجازه نداده‌اند که با منزل تماس بگیرد. او دو مورد عمل جراحی داشته. پزشکان کتباً به مقامات قضایی و مسئولان زندان نوشته‌اند که باید در خانه استراحت کند. متأسفانه مسئولان زندان و بازجویان و بازپرس شعبه‌ی ۲۶ آقای پیرعباسی و آقای ستاری رئیس دفتر ایشان و آقای مهدی ستاری برادر آقای ستاری در وزارت اطلاعات و پسرعمه ایشان  آقای پرویز سهرابی تاکنون اجازه نداده‌اند که مسئولین با مرخصی ایشان موافقت کنند».

تشنج در زندان

پدر حسین می‌گوید روز چهارشنبه ۱۵ تیرماه در راه تهران به تبریز بوده که خانواده‌اش با او تماس می‌گیرند و می‌گویند یک نفر از زندان اوین تلفن کرده و گفته حسین دچار تشنج شده است.

آقای رونقی بلافاصله به سمت تهران باز می‌گردد و مستقیم به اوین می‌رود. او می‌گوید: «دیروز که شنیدم، بلافاصله رفتم زندان. هرچه قدر التماس کردم که او را برسانید بیمارستان، گفتند مریض نیست و در حمام است و در بند است. گفتم حداقل اجازه بدهید با مادرش تماس بگیرد، گوش ندادند. من مسئولین قضایی دادستانی را در جریان گذاشتم که وضعیت فرزند من وخیم است و اگر چنین باشد، جانش را از دست می‌دهد. من تقاضای کمک دارم و تقاضا دارم که به این موضوع رسیدگی شود. من به استحضار مسئولین قضایی هم رساندم. پسرم الان وضعش خیلی وخیم است و اگر توجه نشود، جانش را از دست می‌دهد».

آقای رونقی تاکید می‌کند که پسرش هیچگونه بیماری قبلی نداشته و کلیه‌هایش سالم بوده است و تنها در اثر شکنجه و ماندن در سلول انفرادی به این بیماری‌ها مبتلا شده است.

او با تکرار چند باره اسامی مسئولان پرونده پسرش، تاکید می‌کند که این افراد مانع آزادی وی می‌شوند و قصد دارند او را آنقدر در زندان و در شرایط سخت نگه دارند تا جانش را از دست بدهد.

احمد رونقی ملکی به دویچه‌وله می‌گوید:« از رئیس قوه قضائیه و از رهبر جمهوری اسلامی می‌پرسم آیا سزای یک زندانی این است که به اراده‌ی مسئولین پرونده‌اش جانش را از دست بدهد؟»


نویسنده: میترا شجاعی
تحریریه: جواد طالعی

Tuesday, July 5, 2011

محمدعلی دادخواه: بسیار خوشحالم که حکم اعدام به من نداده‌اند


وحید پوراستاد
محمد علی دادخواه، وکیل دادگستری و سخنگوی کانون مدافعان حقوق بشر ایران در دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی به ۹ سال زندان، ۱۰ سال محرومیت از وکالت و تدریس، پنج ضربه شلاق و جزای نقدی محکوم شده است. وی درباره این حکم در مصاحبه با رادیو فردا توضیح داده است.
گفت‌وگو با محمدعلی دادخواه، وکیل دادگستری، در مورد حکم صادره برای وی


آقای دادخواه، لطفا در مورد حکمتان بگویید که این حکم از چه شعبه‌ای صادر شده و اتهامات شما و میزان مجازاتی که برایتان در نظر گرفته شده چیست؟

دادخواه:
در ابتدا بگویم که من از این حکم بسیار خوشحالم که حکم اعدام برایم صادر نکرده‌اند. چون کانت می‌گوید که «وقتی خدا را برداری هر اتفاقی ممکن است بیافتد»  به قولی «وقتی قانون از منظر دادرس محو شود، هر حکمی امکان دارد صادرشود»، بنابر این من خیلی خوشحالم که برایم حکم اعدام صادر نشده است.

ولی من هشت سال به زندان محکوم شده‌ام با این عنوان که در پی «براندازی نرم» بوده‌ام. و در کانون مدافعان حقوق بشر، نسبت به بنیانگذارای و سخنگویی آن اقدام کردم.


ده سال محرومیت از تدریس دارم در هر یک از دانشگاه‌های ایران. ده سال محرومیت از وکالت در ایران، یکسال هم به علت تبلیغ علیه نظام زندان دارم.


همچنین پنج ضربه شلاق دارم که قابل تبدیل به پول است، ۳۰۰ هزار تومان محکومیت مالی دارم به علت داشتن ماهواره.


آقای دادخواه چرا حکم را به شما ابلاغ نکرده‌اند؟


احکام را دادگاه انقلاب ابلاغ نمی‌کند. یکی از مواردی که نشان می‌دهد «قانون مهمان ناخوانده است» در نزد اینها، این است که بدیهیات آیین دادرسی مدنی را رعایت نمی‌کنند.


می‌بیند که برای قانون هیچ اعتباری قائل نیستند. علیرغم اینکه طبق قانون دادگاه مکلف است که حکم را برای متهم ارسال کند.


حکم شما توسط چه شعبه‌ای از دادگاه انقلاب صادر شده است؟


شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست آقای صلواتی


مصادیق صدور احکام زندان شما- آن یکسال حبس و هشت سال حبسی که به آن اشاره کردید- چه بوده است؟


می‌گویند که کانون مدافعان حقوق بشر در صدد براندازی نرم در ایران بوده است و آن را یک تشکیلات غیر قانونی تلقی کرده‌اند.


این در حالی است که ما موافقت کمیسیون ماده ده احزاب را گرفته بودیم و این مسئله توسط خبرگزاری مهر که از سوی وزارت کشور تایید شده منتشر شده است.


دادگاه نمی‌تواند نسبت به مفاد اسنادی که صدور آن از ناحیه کسی که به آن نسبت داده شده محرز باشد، ترتیب اثر ندهد.


اما خوب این دادگاه به این موارد ترتیب اثر نمی‌دهد.


مصادیق حکم شما در مورد اتهام «تبلیغ علیه نظام» چه بوده است؟


راجع به میراث فرهنگی و اعتراض من نسبت به قبر کوروش و عبور مترو از خیابان چهارباغ و راجع به خانه مشروطه و مسائلی که من تعقیب می‌کردم، گفته‌اند که قصدم سیاه نمایی بوده است.


من گفته بودم که آقای مرتضوی – دادستان تهران- آیا ماده ۱۸۸ قانون آیین دادرسی کیفری را می‌داند یا نمی‌داند.


اگر می‌دانسته پس چرا خلاف دانسته خود، قبل از اینکه حکم من قطعی شود، برعلیه من در روزنامه‌های متفاوتی اظهار کرد که من اسلحه، مواد مخدر و کتب ضاله داشته‌ام؟ لذا به اعتقاد من کسی که می‌داند و خلاف دانسته‌های خودش، لجاج می‌ورزد صلاحیت ندارد.


و اگر نمی‌دانسته، باید بگویم چنین آدمی که این امر بدیهی را در امور کیفری نمی‌داند، صلاحیت دادستانی ندارد.


شما بعد از حوادث انتخابات ریاست جمهوری در سال ۸۸ بازداشت شدید. چه مدت در بازداشت به سر بردید؟


من حدود سه ماه بازداشت بودم.


با چه وثیقه‌ای آزاد شدید؟


با وثیقه ۷۲۰ میلیون تومانی آزاد شدم. می‌دانید که دیه هر انسان ۶۰ میلیون است. پس مثل این است که من چندین نفر را کشته‌ام.


آیا نسبت به این حکم تقاضای تجدید نظر خواهید کرد؟ یا خیر؟


بله. حکمت ایرانی بر این است که «گر چه دانی که نشوند، بگوی/ آنچه دانی تو از نیک خواهی و پند»


من اینها را هشدار می‌دهم که این رای نه منطبق با دادرسی عادلانه و منصفانه است و نه منطبق با شرع و عرف است. این رای نه منطبق با اصول است و نه منطبق با قانون.


حالا گوش بدهند یا نه. تکلیف من دادن این هشدار است که این نحو دادرسی باطل و خلاف دادگری است.

Monday, July 4, 2011

بی خبری از محسن کاشف زاده سرابی

جــرس:  محسن کاشف زاده سرابی از فعالان جنبش سبز طی چند روز گذشته ناپدید شده و خبری از او در دست نیست.

به گزارش رسیده به تارنمای تحول سبز،  محسن کاشف زاده سرابی از جوانان فعال جنبش سبز ، پس از احضار چند روز پیش توسط مامورین وزارت اطلاعات در روز چهارشنبه گذشته مورخ ۸تیرماه پس از خروج از منزل دیگر باز نگشته و خانواده وی نیز تا کنون موفق به کسب خبری درخصوص وضعیت وی نشده اند.

برخی از احتمال خروج وی از کشور خبر داده اند.
لازم به یادآوری است طی روزهای اخیر نیز، محمد زارعی دانشجوی شیمی کاربردی و از فعالین دانشجویی در مجمع اسلامی دانشجویان دانشگاه سمنان بازداشت شد.

Sunday, July 3, 2011

هرگز زانو نخواهم زد حتی اگر سقف آسمان کوتاهتر از قامتم باشد .

کوروش بزرگ