رضا خندان همسر نسرین ستوده:
7-8 دقيقه از فرصت كوتاه ملاقات اين هفته صرف نواختن "بلز" شد.
نيما اين هفته دفتر "نت" و "بلز"اش را آورده بود و در هياهوي محل ملاقات كابيني بي توجه به اطراف و اطرافياناش مشغول نواختن و خواندن با "نت" آهنگهاي كلاس موسيقياش بود .
من هم مجبور بودم در تمام اين مدت گوشي زمخت و سنگين را طوري نگه دارم كه مادرش بتواند هم صداي ساز و هم صداي نتخواني او را بشنود.
نسرين كه اين روزها داغدار از دست دادن مادر و دايياش است و مترصد فرصت، با ديدن اين صحنهها اشكاش جاري ميشود.
لادن مستوفي كه اين هفته چهارشنبه با تمام شدن دوران حبس دو سال و نيمهاش آزاد ميشود بلافاصله او را در آغوش گرفته و دلداري ميدهد.
صداي ساز نيما تا چند كابين آن طرفتر قابل شنيدن است.
فخري بانو كه برحسب اتفاق ملاقات انفرادياش با آقا مصطفي (تاجراده)، همزمان شده است با ملاقات زنان سياسي، از نيما ميخواهد كه آهنگهايش را براي آنها هم اجرا كند اما او خجالتيتر از اين حرفهاست و قبول نميكند.
چند بار سعي ميكنم براي چند لحظه گوشي را گرفته و با آقا مصطفي احوالپرسي كنم اما نگراني از اندك فرصت ملاقات مانع ميشود. به ناچار به اشارهي دست اكتفا ميكنم.
آثار بيش از دو سال روزهداري و هم اكنون انواع بيماريها و شرايط طاقت فرساي حبس در چهره مصمم او كاملا پيداست، اما ارادهي فوقالعادهي اين مرد مثال زدني است. غير از همسر پرتوان و خستگي ناپذيرش هيچكس حتي فرزندانشان حق ملاقات با او را ندارند.
ژيلا (بنييعقبوب) و مهسا (امر آبادي) در كابينهاي كناري ما بدون حضور همسرانشان سرگرم صحبت با ديگر عزيزانشان هستند.
امير علي خواهرزادهي با مزهي ژيلا كه از نظر ما بزرگترها يك بچه است، ولي او خودش را همطراز با افراد 50 ساله و يا كمي بيشتر، ميداند، گوشي را از ما ميگيرد و با لحن بامزهاش از نسرين بابت عدم حضور خود در مراسم مادرش عذر خواهي ميكند.
فريبا كمال آبادي درست پشت سر نسرين با دو گوشي كابين خودش و كابين كناري، همزمان با دختر و همسر كم نظيرش صحبت ميكند البته اينطوري و در آن ِ واحد تنها ميتواند چهرهي يكي از آنها را ببيند. او كه به همراه مهوش شهرياري نزديك به پنج سال است بدون مرخصي در زندان به سر ميبرد، بيش از 15 سال ديگر بايد به همين صورت ادامه دهند، اگر اوضاع بدتر نشود.
دقايقـي هم فاطمه هاشمي كه نگران خواهـرش است با نسرين صحبت ميكنـد و نسرين ريز اتهامـات جديدي را كه به خواهـرش - فائزه هاشمي- زدهاند را به دقت شرح ميدهد تا او يادداشت كند. معلوم شده است كه چند روز است او را به انفرادي 209 بردهاند. همانجايي كه نسرين در زمان اعتصاب غذا به عنوان تنبيه 20 روز در آنجا با گرسنگي و تنهايي دست و پنجه نرم كرد.
اين در حالي است كه رييس سازمان زندانها گفته است كه ما انفرادي نداريم.
جواني كه پشت سرم ايستاده است و نيم نگاهش به طرف كابيني است كه نسرين در حال صحبت كردن است، آرام و باوقار با من احوالپرسي و فروتنانه اظهار لطف ميكند.
او را هيچوقت نديدهام و احتمال ميدهم بايد جزو خانوادههاي زندانيان جديد باشد. اما ميگويد: "نه پدرم جزو زندانيان عادي (غيرسياسي) است و من به ملاقات او آمدهام."
پدرش در رديف كابينهاي پشت سر ما منتظر است اما چشم او همچنان به دنبال رديف كابين زناني است كه هر روز نام آنان را در بيرون از زندان ميشنود و باورش نميشود كه اكنون ميتواند همهي آنها را يك جا ببيند.
لابد بايد ممنون پدري باشد كه با زندان رفتناش - گيريم به جرمي غيرسياسي- اين شرايط را براي او ايجاد كرده است.
7-8 دقيقه از فرصت كوتاه ملاقات اين هفته صرف نواختن "بلز" شد.
نيما اين هفته دفتر "نت" و "بلز"اش را آورده بود و در هياهوي محل ملاقات كابيني بي توجه به اطراف و اطرافياناش مشغول نواختن و خواندن با "نت" آهنگهاي كلاس موسيقياش بود .
من هم مجبور بودم در تمام اين مدت گوشي زمخت و سنگين را طوري نگه دارم كه مادرش بتواند هم صداي ساز و هم صداي نتخواني او را بشنود.
نسرين كه اين روزها داغدار از دست دادن مادر و دايياش است و مترصد فرصت، با ديدن اين صحنهها اشكاش جاري ميشود.
لادن مستوفي كه اين هفته چهارشنبه با تمام شدن دوران حبس دو سال و نيمهاش آزاد ميشود بلافاصله او را در آغوش گرفته و دلداري ميدهد.
صداي ساز نيما تا چند كابين آن طرفتر قابل شنيدن است.
فخري بانو كه برحسب اتفاق ملاقات انفرادياش با آقا مصطفي (تاجراده)، همزمان شده است با ملاقات زنان سياسي، از نيما ميخواهد كه آهنگهايش را براي آنها هم اجرا كند اما او خجالتيتر از اين حرفهاست و قبول نميكند.
چند بار سعي ميكنم براي چند لحظه گوشي را گرفته و با آقا مصطفي احوالپرسي كنم اما نگراني از اندك فرصت ملاقات مانع ميشود. به ناچار به اشارهي دست اكتفا ميكنم.
آثار بيش از دو سال روزهداري و هم اكنون انواع بيماريها و شرايط طاقت فرساي حبس در چهره مصمم او كاملا پيداست، اما ارادهي فوقالعادهي اين مرد مثال زدني است. غير از همسر پرتوان و خستگي ناپذيرش هيچكس حتي فرزندانشان حق ملاقات با او را ندارند.
ژيلا (بنييعقبوب) و مهسا (امر آبادي) در كابينهاي كناري ما بدون حضور همسرانشان سرگرم صحبت با ديگر عزيزانشان هستند.
امير علي خواهرزادهي با مزهي ژيلا كه از نظر ما بزرگترها يك بچه است، ولي او خودش را همطراز با افراد 50 ساله و يا كمي بيشتر، ميداند، گوشي را از ما ميگيرد و با لحن بامزهاش از نسرين بابت عدم حضور خود در مراسم مادرش عذر خواهي ميكند.
فريبا كمال آبادي درست پشت سر نسرين با دو گوشي كابين خودش و كابين كناري، همزمان با دختر و همسر كم نظيرش صحبت ميكند البته اينطوري و در آن ِ واحد تنها ميتواند چهرهي يكي از آنها را ببيند. او كه به همراه مهوش شهرياري نزديك به پنج سال است بدون مرخصي در زندان به سر ميبرد، بيش از 15 سال ديگر بايد به همين صورت ادامه دهند، اگر اوضاع بدتر نشود.
دقايقـي هم فاطمه هاشمي كه نگران خواهـرش است با نسرين صحبت ميكنـد و نسرين ريز اتهامـات جديدي را كه به خواهـرش - فائزه هاشمي- زدهاند را به دقت شرح ميدهد تا او يادداشت كند. معلوم شده است كه چند روز است او را به انفرادي 209 بردهاند. همانجايي كه نسرين در زمان اعتصاب غذا به عنوان تنبيه 20 روز در آنجا با گرسنگي و تنهايي دست و پنجه نرم كرد.
اين در حالي است كه رييس سازمان زندانها گفته است كه ما انفرادي نداريم.
جواني كه پشت سرم ايستاده است و نيم نگاهش به طرف كابيني است كه نسرين در حال صحبت كردن است، آرام و باوقار با من احوالپرسي و فروتنانه اظهار لطف ميكند.
او را هيچوقت نديدهام و احتمال ميدهم بايد جزو خانوادههاي زندانيان جديد باشد. اما ميگويد: "نه پدرم جزو زندانيان عادي (غيرسياسي) است و من به ملاقات او آمدهام."
پدرش در رديف كابينهاي پشت سر ما منتظر است اما چشم او همچنان به دنبال رديف كابين زناني است كه هر روز نام آنان را در بيرون از زندان ميشنود و باورش نميشود كه اكنون ميتواند همهي آنها را يك جا ببيند.
لابد بايد ممنون پدري باشد كه با زندان رفتناش - گيريم به جرمي غيرسياسي- اين شرايط را براي او ايجاد كرده است.